به گزارش پايگاه خبري تحليلي پيرغار، اهل سنت به چهار شاخه اصلي حنفي، حنبلي، شافعي و مالکي تقسيم ميشوند که به مرور زمان برخي از اين شاخه ها به دهها زيرشاخه تقسيم شده و هر کدام براي خود به مسلکي جداگانه با عقايدي خاص تبديل شدند. وهابيت نيز يکي از فرقههايي است که خود را منتسب به حنبليها ميدانند؛ بدين معني که وهابيت بسياري از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آراء و عقايد وي گرفتهاند. با اين حال بسياري از علماي حنبلي نيز وهابيت را فرقهاي جدا از خود قلمداد کرده و از نزديکي به آن خود را مبرا کردهاند.
الف- پيشينه فکري و سياسي وهابيت؛
1.1.احمد بن حنبل(241-164ه.ق):
احمدبن حنبل، موسس و باني فرقه حنبلي و از رهبران فکري اصحاب حديث به شمار ميآيد که در ربيع الاول 164ه.ق در بغداد بدنيا آمد. وي نه تنها طريقه اصحاب حديث را از پيشينيان به ارث برد، بلکه آن را احيا کرد و با تعاليمي که عرضه داشت، براي تنظيم مباني فکري آنان کوشش کرد. از همين رو پس از او اصحاب حديث بيش از هرکس به گفتهها و نوشتههاي وي در تأييد افکار خويش استناد جستهاند.
احمد را بايد به ميانجيگري شاگردش ابن تيميه، پيشرو مذهب وهابي و تا حدي الهامبخش نهضت مذهبي و محافظهکارانه سلفيان ناميد. احمد بن حنبل فقيهي کثيرالسفر بود و در طلب علم و حديث به شام، حجاز، يمن، کوفه و بصره سفر ميکرد و احاديث بسيار گرد آورد و آنها را در مجموعهاي بنام مسند ابن حنبل فراهم آورد. احمد در فقه و حديث، استادان بسياري داشت، به طوري که ابن خلکان وي را يکي از اصحاب و شاگردان خاص امام شافعي ميداند.
ابن حنبل سخت از پذيرش اعتقاد به مخلوق بودن قرآن که آن را مخالف سنت ميدانست، امتناع کرد. او معتقد بود که اين ترکيب حروف و اصوات به همين شکل فعلي در عالم ازل ثابت و به ذات خداوند قائم بود. وبنابراين، به قديم بودن و غيرمخلوق بودن قرآن معتقد بود.
آرامگاه محمد ابن حنبل
هيئت استفتاي دائمي وهابيان: «بناي بر قبور بدعت منكر است
كه در آن غلو در تعظيم صاحب قبر، راهي بسوي شرك است و بايد تخريب شود»
همزمان با خلافت متوکل در 232ه.ق وضع اصحاب حديث يکباره تغيير کرد و به علت هواداري خليفه از آنان و مبارزه با معتزليان، طبيعي مينمايد که احمد نيز در دستگاه خلافت عزتي يافته باشد. امامت احمد در عقايد در عصر متوکل سبب شد که ساير فرقههاي اهل حديث، تحليل روند و نام و نشاني از آنان باقي نماند. به خصوص که خلفاي عباسي، از متوکل به بعد، حمايت کامل خود را از احمد و شاگردان او دريغ نکردند و آنچه را احمد در عقايد و احکام گفته بود، دربست پذيرفتند. طبعا محدثان ديگر که غالبا زندگي آنان از طريق حکومتها اداره ميشد، ناجار به ترک روش خود شدند و بر اثر کتمان عقيده، به تدريج نابود گشتند.
ابن حنبل پس از 77 سال زندگي در دوازدهم ربيع الاول 241ه.ق پس از يک دوره بيماري نه روزه در بغداد درگذشت و جسد وي را در مقبره باب حر به خاک سپردند. تاريخ زندگاني وي، گواهي ميدهد که مقاومت احمد در راه عقيدهاش، عواطف مردم را به سوي او جلب کرد و به تدريج ميان اهل سنت به مقام امامت در عقيده رسيد و توانست عقايد اهل تسنن را طبق روايتي که نزد او معتبر بود منتشر سازد. مکتبي که وي باني آن شد به نام خود وي «حنبلي» نام گرفت.
حديثگرايي اين گروه در عقايد و فقه و پذيرش اخبار وارده، سبب نفي هرگونه عقلگرايي، ضديت با رأي و مخالفت با هرگونه چند و چون در احاديث موجود شد.
در واقع، نسل نخست اهل حديث از استنباطهاي فقهي پرهيز ميکردند و بطور عمده خود را محدث ميشناختند. اين مسئله در مورد احمد بن حنبل، پيشواي حنابله، کاملا صادق است. به مرور اهل حديث در ديدگاههاي خود حنبلي شدند.(حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت، شناخت عربستان، نشر مشعر، بي تا، بي جا،ص108)
1.2.ابن تيميه:
احمدبن تيميه، در دهم ربيع الاول 661ه.ق پنج سال پس از سقوط خلافت عباسيان در بغداد، در يکي از مناطق شام به نام حرّان متولد شد. اين شهر در سالهاي پيش از تولد وي و در دوران کودکياش مورد هجوم مغولان قرار گرفت. بنابراين، مردم شهر از جمله عبدالحليم پدر ابن تيميه مجبور شدند شهر را به قصد دمشق ترک کنند.
احمد بن تيميه به عنوان فقيه، محدث و متکلم حنبلي، ضد هر آزاد انديشي و نوگرايي قيام کرد و اقدامات وي باعث انحطاط و عقبماندگي بيش از پيش مذهب حنبلي شد. در مناظرات فخر رازي درباره مذاهب اهل سنت از عصر ابن تيميه به دوره انحطاط و سستي گرفتن تفکر فلسفي و استدلال منطقي و قرن روي آوري مسلمانان اعم از اهل شيعه و اهل سنت به ظواهر دين و توجه سطحي به معارف خشک و مذهبي ياد شده است.
از مهمترين مواردي که علما بر ابن تيميه ايراد گرفتهاند، عبارت بود از:
1. براي خداوند جسم قائل شده است.
2. ذات خداوند را بسان اجسام، مکاندار دانسته است.
3. خداوند را به اجسام و مخلوقات تشبيه کرده است.
4. عظمت معنوي پيامبر را پس از رحلت وي انکار کرده است.
5. زيارت و شفاعت پيامبر و اوليا و صلحا را انکار کرده است.
6. به اصحاب پيامبر اهانت کرده است.
7. مهمتر از همه اينکه تمام مسلمانان را کافر خوانده است.
سلفيه که پيشواي ايشان ابن تيميه است، ميگفتند: هر عملي که در زمان پيامبر اسلام وجود نداشته و انجام نميشده است، بعدا نيز نبايد انجام بشود. ابن تيميه از اين اصل کلي سه قاعده ديگر استخراج و استنتاج کرد:
1. هيچ فرد نيکوکار يا دوستي از دوستان خدا را نبايد وسيلهاي براي نزديک شدن به خداوند قرار داد،
2. به هيچ زنده يا مردهاي نبايد پناه برد و نبايد از هيچکس ياري خواست،
3. به قبر هيچ پيغمبر يا فرد نيکوکاري نبايد تبرک جست و نبايد تعظيم کرد.
1.3.محمد ابن عبدالوهاب:
هرچند با مرگ ابن تيميه، دعوت سلفيگري و احياي مکتب سلفي در عقايد به فراموشي سپرده شد، انديشه او، در لابلاي کتابها و گوشه کتابخانهها باقي ماند تا روزي که محمد ابن عبدالوهاب نجدي ظهور کرد و به نبش قبر آثار دفن شده و فراموش شده او پرداخت و گفتهها و نوشتههاي او را با بيان فريبنده براي مردم مطرح ساخت.
محمد ابن عبدالوهاب، در سال 1115 ه.ق در شهر عينيه تولد يافت. جد وي فردي به نام "شولمان قرقوزي" از نسل يهوديان ترکيه به نام "يهود دوغه" بود. اين گروه با سابقه يهوديت به اسلام گرويدند و به ظاهر مسلمان شدند، تا شايد در حکومت عثماني ترکيه نفوذ کنند يا شايد هم اسلام را به صورتي ديگر مشکوک و مشوش سازند.
جد محمد ابن عبدالوهاب، فردي به نام "شولمان قرقوزي" از نسل يهوديان ترکيه نام "يهود دونمه" بود.
شولمان جد عبدالوهاب، در شهر بورسا به خريد و فروش هندوانه و خربزه مشغول بود. اما چون از شغلش راضي نبود، همانند برخي ديگر از يهوديان مسلمان شده به تجارت دين و دينفروشي متمايل ميشود. او تصميم ميگيرد که به سلک علماي دين در بيايد و به صورت رسمي عالم دين شود تا نفوذ و مقامي يابد. او رهسپار سوريه شده اما پس از مطرح کردن مسائل جديد و شناخته شدن، طرد ميشود و مجبور ميشود تا از آنجا به مصر، سپس مکه و بعد به مدينه برود. پس از اخراج شدن از مدينه، رهسپار نجد ميشود و در آنجا کاملاً ماهيت خود را مخفي کرده و خود را به عنوان "سلاله" از قبيله "ربيعه" جا زده و نام عربي سليمان را براي خود برميگزيند.
پدر محمد در شهر عينيه امور شرعي، قضايي و تدريس را بر عهده داشت. محمد از کودکي به مطالعه کتب تفسير و حديث و عقايد سنت علاقه داشت و فقه حنبلي را نزد پدرش که خود از علماي حنبلي محسوب ميشد، فرا گرفت.
عبدالوهاب به تحصيل علوم ديني ميپردازد و به شغل قضاوت مشغول ميشود. محمد فرزند عبد الوهاب پس از پايان دروس مقدماتي براي تحصيل راهي مدينه ميشود. در دوران تحصيل در مدينه گه گاه مطالبي بر زبانش جاري ميشد که از عقايد خاصي حکايت داشت. به طوري که اساتيد وي نسبت به آيندهاش نگران شده و ميگفتند اگر او خود به تبليغ دين بپردازد گروهي را گمراه خواهد کرد. پس از مدتي به بصره سفر نمود و در آنجا عقايد و رسومات اسلامي مردم را به سخره گرفت و به قدري بر اين عمل خود پافشاري کرد که اهل بصره او را از شهر اخراج کردند. غالب شرححالنويسان درباره محمد بن عبدالوهاب يادآور ميشوند که از همان جواني سخنان زنندهاي از او شنيده ميشد و غالباً به مطالعه زندگينامه کساني که مدعي نبوت شده بودند مانند مسيلمه کذاب و سجاج و اسود و عنسي و طليحه اسدي علاقه خاصي داشت.
محمد از دوران نوجواني و جواني، به مطالعه زندگي نامه مدعيان دروغين نبوت
همچون مسيلمه کذاب، سجاع، اسود عنسي و طليعه اسدي، علاقه خاصي نشان ميداد و عقايد و رسوم اسلامي مردم را به سخره ميگرفت.
استادان او از همان دوران کودکي آثار گمراهي، سستي عقل و عقبماندگي دِماغي و تفکري را در او يافتند. پدر او عبدالوهاب در فرزندش احساس انحراف و ضلالت ميکرد و پيوسته او را سرزنش کرده و مردم و خانوادهاش را از او بر حذر ميداشت.
محمد ابن عبدالوهاب، در جامعه قبيلهاي و عشيرهاي نجد نشو و نمو يافت و به علت عقايد حنبلي پدرش و نيز شغل وي که قضاوت و تدريس بود، به مطالعه فقه حنبلي و کساني که در اينباره اقداماتي انجام داده بودند، بويژه ابن تيميه و شاگردش ابن قيم و همچنين ابن عبدالهادي علاقهمند شد. لذا به دنبال کسب آگاهي بيستر از آراء و عقايد اشخاص مذکور و نيز اطلاع از جو فرهنگي، اجتماعي و سياسي شام و عراق که تحت حاکميت امپراتوري عثماني قرار داشتند به آن مناطق سفر کرد.
سفر ابن عبدالوهاب به ايران و تاريخ آن در منابع تاريخي اواسط قرن دوازدهم هجري قمري، به وضوح آمده است. ميرزا ابوطالب اصفهاني هم که تقريبا معاصر محمد ابن عبدالوهاب بود، به مسافرت او به اصفهان و تحصيل علم و حکمت در آن شهر و رفتن وي به اکثر بلاد عراق و خراسان تا سرحد غزنين اشاره کرده است. نکته جالب در اين سفر آن است که شيخ محمد ابن عبدالوهاب حکمت شرق و ساختن تفنگ و قسمتي از فنون جنگ را فرا گرفته است. شايد بتوان اين نظريه را در اينجا مطرح ساخت که غرض اصلي ابن عبدالوهاب از سفرهايي که به مناطق و نواحي تحت سلطه امپراتوري عثماني و نيز ايران داشته، پي بردن به ميزان قدرت و تسلط آن امپراتوري بر مناطق تحت حاکميتش و نيز وضعيت موجود در ايران بوده است تا با آگاهي از اين جريان در آينده به سهولت بتواند به انديشههايش جامه عمل بپوشاند.
آغاز مأموريت جاسوسهاي انگليسي در دولتهاي اسلامي
در سال 1710 ميلادي وزارت مستعمرات انگليس به 9 نفر از افراد كاردان و زيرك ماموريت داد تا براي جاسوسي در دولتهاي اسلامي بروند، از انها فقط پنج نفر به لندن بازگشتند كه يكي از انها فرد خبرهاي به نام «همفر - Hempher» بود. ماموريت او در كشور تركيه بود همفر به تركيه امد و نامش را محمد گذاشت و بسياري از مسائل و علوم اسلامي و قرآن را فرا گرفت.
دومين بار او به عراق رفت. در اين سفر با محمد ابن عبد الوهاب ملاقات نمود و چون دانست كه عبدالوهاب جواني جاهطلب و از خود راضي است و از مذهب و اعتقادات مسلمانان عيبجويي ميكند، بسيار خوشحال شد و اطمينان يافت كه دو وظيفهاي كه دولت بريتانيا به او محول كرده بود را به وسيله او عملي نمايد. اولين دستور، شوراندن مردم در مقابل دولت عثماني و دومين دستور فتنهانگيزي بين مسلمانان با تاسيس مذهبي جديد بود.
همفر از آن پس با محمد ابن عبد الوهاب بسيار صميمي شد و با او در مورد مسايل مختلف بحث ميكرد و هر كجا كه محمد ابن عبد الوهاب بر خلاف مذاهب نظر ميداد او را تشويق ميكرد.
همفر به دروغ به محمد ابن عبدالوهاب گفت: خواب ديدهام پيغمبر بر منبري نشسته و براي علما سخنراني ميكرد در آن هنگام شما ((محمد ابن عبدالوهاب)با سيمائي نوراني وارد شدي و پيغمبر از جاي خود برخاست و تو را به اغوش كشيد و بر پيشانيات بوسه زد و گفت: اي محمد! تو وارث حقيقي من در تمام امورات ديني و دنيوي مسلمين ميباشي. و تو در آن لحظه گفتي: يا رسولالله من نميتوانم علم و عقيده خود را براي مردم بر ملا كنم و از شر مردم ميترسم. پيامبر فرمود: اي محمد! تو از شناختي كه بر خويشتن داري برتر هستي و هيچ ترسي به خود راه نده.
محمد ابن عبدالوهاب بعد از شنيدن اين دروغ بدون آنكه فكري كند خوشحال شد و بعد از آن بر تاسيس مذهبي جديد مصمم گشت. همفر، محمد ابن عبدالوهاب را به حالتي كه دلخواه انگليس بود در آورد. وزارت مستعمرات انگليس به همفر دستور داد تا 6 مورد ديگر را در مغز محمد بگنجاند تا او اين موارد را دير يا زود بين مردم اجرا كند:
1. فتوا دهد كسي كه مذهب محمد ابن عبدالوهاب را نپذيرد كافر شده و جهاد با او فرض خواهد شد
2. تخريب خانه خدا
3. شوراندن اعراب عليه حكومت عثماني
4. انهدام گنبدهاي بار گاه اولياء
5. ايجاد هرج و مرج در سرزمينهاي اسلامي
6. چاپ قرآن تحريفشده
همفر توانست چهار مورد را در افكار محمد ابن عبدالوهاب جاي دهد و در دو مورد ناموفق بود. انهدام خانه خدا و تغيير قرآن، زيرا محمد ابن عبدالوهاب از اجراي اين دو مورد بسيار ميترسيد.
تاسيس فرقه وهابيت و وجه تسميه آن
محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازهاي را تاسيس كرد. در اينجا ضروري است وجه تسميه، واژه وهابي براي فرقه ساختگي محمد ابن عبدالوهاب روشن شود. کلمه وهابي از نام پدر موسس فرقه وهابي يعني عبدالوهاب گرفته شده است، اما خود وهابيان اين نسبت را صحيح نميدانند.
سيد محمود شکري آلوسي از طرفدارن وهابيت ميگويد: نسبت وهابي را دشمنان وهابيها به ايشان اطلاق کردهاند. اين نسبت صحيح نيست، بلکه بايد به محمد که نام پيشواي ايشان است، نسبت داده شود و به آنان محمديه بگويند....احمد امين، نويسنده معروف مصري، در اين باره مي گويد: محمد ابن عبدالوهاب و پيروانش خود را موحدين ميناميدند و نام وهابي را دشمنانشان بر آنها اطلاق کردند. سپس اين نام بر زبانها افتاد.... خود وهابيان، فرقه وهابيت را مذهب تازهاي نميدانند بلکه ميگويند اين مذهب، سلف صالح است و از اين رو، خود را سلفيه ميناميدند... علت اينکه خود را سلفيه ميناميدند اين بود که مدعي بودند در اعمال و افعال و معتقدات خود تابع سلف صالح يعني اصحاب پيامبر اکرم و تابعين هستند.
محمد ابن عبدالوهاب به همراه محمد ابن سعود از سال 1143ه.ق مذهب تازه اي را تاسيس كرد.
فرقه وهابيت از مذهب حنبلي پديدار شد و همه پيشوايان وهابيت و بطور کلي عموم کساني که از ابتدا زيارت قبور و توسل و استغاثه به پيامبر اعظم(ص) را منع کردهاند، از علماي حنبلي بودهاند. ابو محمد بربهاري، ابن بطه، ابن تيميه و شاگردش ابن قيم و محمد ابن عبدالوهاب همه از علماي حنبلي محسوب ميشدند و به همين علت وهابيان از ابتدا خود را حنبلي ميدانسته و هنوز هم خود را پيرو احمد ابن حنبل ميدانند.محمد بن عبداللطيف، يکي از نوادگان محمد ابن عبدالوهاب مينويسد:«مذهب ما مذهب احمد ابن حنبل است».
ميزان پيشروي وهابيت و حكومت ابن سعود از آغاز جريان وهابيت در عربستان
ب- پيشگويي پيامبر از ظهور وهابيت؛
با مراجعه به روايات نبوي که در اصح کتب اهل سنت آمده پي ميبريم که پيامبر اکرم(ص) از ظهور وهابيان در ميان امت خود پيشگويي کرده است.
بخاري در صحيح خود از رسول خدا نقل کرده که فرمودند:«مردماني از طرف مشرق زمين خروج کنند که قرآن ميخوانند ولي از حنجرههاي آنان تجاوز نميکند، آنها از دين خارج ميشوند همانگونه که تير از کمان خارج ميگردد. نشانه آنان تراشيدن سر است».
قسطلاني ميگويد:«مقصود از طرف مشرق جهت شرق مدينه همانند سرزمين نجد و مابعد آن است». ميدانيم که نجد مرکز وهابيان و موطن اصلي آنان بود که از آنجا به ديگر شهرها منتشر شدند. همچنين تراشيدن موي سر و بلند گذاشتن ريش از شعارها و نشانههاي آنان است. زيني دحلان که معاصر ظهور وهابيان بوده مينويسد: «احتياجي به تأليف در رد وهابيان نيست، بلکه در رد آنها کفايت ميکند گفتار رسول خدا که فرمود: نشانه آنان تراشيدن سر است؛ زيرا از بدعتگزاران کسي به جز وهابيها چنين تشابهي ندارند».
ج- تشابه وهابيت و خوارج؛
ظاهرا اولين کسي که به شباهت انديشهها و عقايد محمد ابن عبدالوهاب با خوارج توجه کرد، برادرش شيخ سليمان نجدي بود. او در پرتو همين توجه خطاب به برادرش ميگويد: «ابن عباس خطاب به مسلمانان ميگفت: همانند خوارج نباشيد که آيات نازل شده درباره مشرکان را به مسلمانان تأويل مي کردند و با اين جهالت عالم مآبانه، خون مسلمانان را ميريختند، اموالشان را غارت ميکردند و پيروان سنت پيامبر را به گمراهي نسبت ميدادند. پس بر شماست که موارد نزول قرآن را به طور دقيق تشخيص دهيد...».
در ذيل به بررسي وجوه مشترک هر دو گروه مي پردازيم.
1.1.کج انديشي و فهم نادرست از دين:
خوارج با برداشت انحرافي از قرآن و فهم نادرست از دين، استدلال به ظاهر آيه شريفه «..إن الحکم إلّا لله...»(انعام:57) مينمودند و قائل بدين بودند که حکومتي جز حکومت خدا نيست. به همين دليل، حکميت در صفين را باطل و عين کفر پنداشتند. همچنين خوارج، آياتي را که درباره کافران و مشرکان نازل شده بود، شامل مسلمانان و مومنان ميدانستند.
وهابيت نيز درخواست شفاعت، استغاثه، توسل و نذر را براي غير خدا جايز نميدانند و آن را بدعت در دين قلمداد مينمايند. همچنين وهابيها با استدلال به آياتي که درباره کافران و مشرکان وارد شده است، مومنان و مسلمانان را مشرک و کافر قلمداد ميکنند. در حالي که طبق نص صربح قرآني و روايي، مسلمين ميتوانند پيامبران و اولياي الهي را شفيع خود قرار دهند و به آنها متوسل شوند. دکتر عبدالملک سعدي ميگويد: «هرگاه کسي بگويد: أللهم إنّي توسلت إليک بجاه نبيّ أو صالح؛ کسي نبايد در جواز آن شک کند؛ زيرا جاه همان ذات کسي نيست که به او توسل شده، بلکه مکانت و مرتبه او نزد خداوند است. اين حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسي ميفرمايد: «و کان عند الله وجيها: و نزد خدا آبرومند بود...»»
1.2. ستيز با مسلمانان و دوستي با کافران:
يکي ديگر از شباهتهاي وهابيت به خوارج، کشتن مسلمانان و جهاد عليه آنان و وانهادن کفار و مشرکان و دوستي با آنان است. خوارج معتقدند ميتوان دارالاسلام را در صورتي که ساکنان آن مرتکب گناه کبيره شوند، دارالحرب ناميد. لذا خوارج، مسلمانان را به خاک و خون ميکشيدند و اموال آنان را به غارت ميبردند و ناموس آنها را بر خود حلال و مباح ميشمردند. پيامبر اسلام در روايتي درباره خوارج ميفرمايد: « آنان مسلمانان را ميکشند و بتپرستان را به حال خود رها ميکنند». عبدالله بن عمر در وصف خوارج ميگويد: «اينان آياتي را که در شأن کفار نازل گشته ميگرفتند و بر مومنين حمل مينمودند». در هيچ تاريخي نقل نشده است که وهابيان با کافران بجنگند يا مشرکي را بکشند. کافي است کشتار مردم کربلا، طائف، يمن، حجاز و ... را از نظر بگذرانيم. هيأت فتواي وهابيان مينويسد: «به ازدواج درآوردن دختران اهل سنت به فرزندان شيعه جايز نيست، و در صورت وقوع آن، نکاح باطل است؛ زيرا آنچه از شيعه معروف است اين که آنان اهل بيت را صدا زده و به آنها استغاثه ميکنند و اين شرک اکبر است». اين در حالي است که آنها ازدواج با اهل کتاب را جايز ميدانند و ميگويند:« جايز است براي مسلمان که با زن يهودي يا نصراني ازدواج کند در صورتي که محصنه بوده و آزاد و عفيف باشد».
1.3.مقدس مآبي و قشري گري:
خوارج مردماني بسيار قشري، کوتاهنظر بودند، بهگونهاي که از خوردن تک خرمايي افتاده سر راه اجتناب ميورزيدند و آن را حرام ميدانستند. از مشخصههاي ظاهري خوارج اين بود که سرهايشان را ميتراشيدند و عدهاي از مردم به آنها «سر تراشيدگان» ميگفتند. وهابيان نيز سرهاي خود را ميتراشند و حتي زنان را مجبور مي کنند که سرهايشان را بتراشند.
1.4. ظاهر گرايي:
خوارج در شبههها و باورهاي انحرافيشان، به ظاهر برخي از آيات استناد جستهاند. وهابيان نيز از ظاهر آيات قرآني برداشتهايي ميکنند که هيچ انسان خردمندي نميتواند آنها را بپذيرد، مانند: اعتقاد به جسميت خداوند يا تفسير ظاهربينانه عرش، قلم، لوح، کرسي، برزخ، رويت خداوند و نسبت دادن دست و پا و اعضا و جوارح داشتن به خداوند و دهها مطلب ديگر.
د- اختلاف نظرهاي وهابيت و اهل سنت؛
1. به اعتقاد وهابيان هرگاه کسي شهادتين را بر زبان جاري کند، ولي بدان عمل نکند ارزشي ندارد و چنين کسي کافر و مشرک است و خون و مال او حلال است. در مقابل مسلمانان همگي بالاتفاق معتقدند که هرکس شهادتين را بر زبان جاري کند مال و خونش محفوظ و محترم است.
2. وهابيان به اصل اجتهاد آزاد معتقد هستند و تقليد از مذاهب چهارگانه را لازم نميدانند، بلکه بر خلاف آن مذاهب اجتهاد ميکنند. محمد ابن اسماعيل صنعاني از معاصران ابن عبدالوهاب و از بنيانگذاران مذهب وهابيت مينويسد: فقهاي مذاهب اربعه اجتهاد بر خلاف آن مذهب را جايز نميشمارند ولي اين سخني است نادرست که جز شخص جاهل و نادان لب به آن نميگشايد.
بنابراين، وهابيان بر خلاف مذاهب چهارگانه (حنفي، مالکي، حنبلي و شافعي) قائل به انفتاح باب اجتهادند و حرف فقههاي مذاهب چهارگانه را که ميگويند اجتهاد بعد از چهار مذهب جايز نيست، باطل ميشمارند.
3. وهابيها با استدلال به ظاهر برخي آيات و روايات، جسم و جهت براي خداوند اثبات کرده و به رويت حسي خداوند قائلند. در مقابل علماي اهل سنت، اعتقاد به تجسم خدا و رويت حسي خداوند را جايز نميدانند.
4 . محمد ابن عبدالوهاب معتقد بود که تمام اعمال مسلمانان به حد شرک رسيده است و از اين رو، وي مسلمانان سني و شيعهاي را که ديدگاههاي او را قبول نداشتند تکفي ميکرد؛ در صورتي که ائمه اهل سنت به ويژه ابوحنيفه، تکفير اهل قبله را جايز نميشمارند.
5. وهابيان زيارت قبر انبيا و اوليا و سفر به قصد زيارت قبور آن بزرگواران را حرام ميدانند، ولي مذاهب چهارگانه بالاترين ثواب را براي زيارت قبر نبي و مسافرت براي آن قائلند.
6. سوگند دادن خداوند به حق مقام اوليا از نظر وهابي ها حرام و موجب شرک است، ولي حنفيها و شافعيها اين امر را مکروه و نه حرام و شرک ميدانند.
7. وهابيها نذر براي مردگان و اهل قبور و اوليا را شرک ميدانند. در حالي که اهل سنت ميگويند اگر نذر براي بت نباشد لازم الوفا است.
8. توسل، شفاعت، تبرک جستن از پيامبر، استغاثه و طلب حاجت از پيامبران و اوليا و جشن گرفتن ميلاد پيامبر اکرم از نظر وهابيت جايز نيست ولي اهل سنت همه اينها را جايز ميدانند.
9. وهابيها ساخت بنا بر قبور را حرام ولي اهل سنت آن را مکروه ميدانند.
ه. مواضع علماي تسنن و شيعه بر وهابيت:
هنگامي که محمد ابن عبدالوهاب عقايد خود را ابراز و مردم را به پذيرش آنها دعوت کرد، گروه زيادي از علما به مخالفت با عقايد او پرداختند. از اولين کساني که به مخالفت با وي پرداختند پدر و برادري وي بود. سليمان ابن عبدالوهاب، در رد عقايد وي کتابي با نام صواعق الالهيه في الرد علي الوهابه تأليف کرد. دکتر عبدالله محمد صالح مينويسد: « علما در طول زمان بيش از دو هزار جلد کتاب و رساله عليه افکار ابن تيميه و ابن عبدالوهاب نوشتهاند که متاسفانه به دلايلي تعداد زيادي از آنها چنان از ميان رفتهاند که فقط اسمي از آنها باقي مانده است و با اين حال، اکنون نيز حدود چهارصد نسخه کتاب و رساله از علماي اسلام در دست داريم که در موزهها، کتابخانهها، کلکسيون شخصي و ساير جاها از کلکته تا لندن پراکندهاند. متاسفانه در يک و نيم قرن اخير به علت فشارهاي مختلف مالي و سياسي و نيز به علت غفلت مسلمانان براي چاپ و نشر آنها اقدام نشده است». پس از جنايات وهابيت در عراق، شيعيان به مخالفت با وهابيت پرداختند و آثار زيادي را به رشته تحرير در آوردهاند. نخستين کتابي که عالمي شيعه در رد عقايد محمد ابن عبدالوهاب نوشت، منهج الرشاد اثر شيخ جعفر کاشف الغطا است.
جالب اين است که در اين مبارزه و مخالفت، علماي اسلامي چنان اتفاقنظر و وحدت رويه داشته اند که براي بعضي از صاحبنظران، مايه شگفتي و حيرت شده است. چنانکه پژوهشگر دقيق النظر سوري، دکتر عبدالله محمد صالح، در اين باره ميگويد: «... در مبارزه با فرقهها و نحلههاي انحرافي، معمولا يکي از موانع وحدتنظر، گرايشهاي فقهي – مذهبي بوده است. چنان که در تاريخ ديده ميشود، زياد اتفاق افتاده که علماي يکي از مذاهب با گروهي مخالفت و مبارزه کردهاند و علماي مذاهب ديگر سکوت يا حتي گاهي از آن حمايت کردهاند. در مورد جهميه و حشويه امر از اين قرار بوده است. اما باکمال تعجب ميبينيم در مخالفت و مبارزه با وهابيت و تفکر وهابيگري، وحدتنظر عجيبي ميان علماي مذاهب مختلف اسلامي ديده ميشود. سواي عده بسيار محدودي از حنبليها، علماي بقيه مذاهب اسلامي به اتفاق، تفکر و عقايد وهابي را مردود و باطل دانسته و با آن به مبارزه برخاستهاند. چنان که همين اتفاقنظر در مخالفت با احمد ابن تيميه، بنيانگذار اصلي اين تفکر، به خوبي آشکار است. در آن زمان علماي تمام مذاهب اسلامي در برابر تفکر او ايستادند و برخي انديشههاي او از جمله تجسم خداوندي، رويت حسي ذات او را کفر و زندقه معرفي کردند.»
مدتي است که در عربستان از علماي اهل سنت افرادي پيدا شدهاند که با تندرويهاي سلفيها و وهابيان مخالفت کرده و در برابر گزافهگويي آنها ايستادهاند. از جمله اين اشخاص محمد بن علوي مالکي است که در مسجد الحرام کرسي تدريس حديث، فقه و تاريخ را داشت. او که عالمي سني بود پرچم مخالفت با وهابيان را در کشور عربستان به دست گرفت و با سخنان و کتابهايش به مقابله با آنان پرداخت. بعد از انتشار کتابهايش، وهابيان او را محاکمه و محکوم به اعدام نمودند. ايشان در يکي از کتابهايش مينويسد: «ما به کساني مبتلا شدهايم که در توزيع کفر و شرک و صادر کردن احکام با القاب و اوصاف غيرصحيح تخصص دارند، اوصافي که لايق مسلمان شهادتدهنده به توحيد و نبوت پيامبر اسلام نيست، مثل اينکه برخي از آنان به افرادي که مخالف خود در رأي و مذهب ميباشند عنوان تحريفکننده...دجال... شعبدهباز...بدعتگذار و در آخر مشرک... و کافر را اطلاق ميکنند. اينگونه از برخي سفيهان ميشنويم که بصورت گسترده امثال اين دشنامها و فحشها و الفاظ قبيح را به کار ميبرند، الفاظي که تنها از افراد کوچه و بازار صادر ميشود، کساني که اسلوب دعوت و طريقه ادب در مباحثه را به خوبي نميدانند.». جالب است که علماي اهل سنت، تندرويهاي وهابيت را عاملي براي گسترش تشيع در جهان اسلام ميدانند.
حسن بن فرحان مالکي که از علماي سني و از مخالفان وهابيت به شمار ميرود ميگويد:«... زود است که غلو سلفيها از بزرگترين اموري گردد که باعث انتقال سريع اهل سنت به سوي شيعه شود مگر آنکه عقلاء سلفي به فکر چاره برآمده و غلو و تندروي خود را از درون نقد کنند، غلوي که در وجود احاديث ضعيف و جعلي براي تأييد مذهب و تکفير مخالفان مذهب و روش سلفي پديدار گشته است. همچون تکفير ابي حنيفه، احناف و تکفير شيعه و معتزله...».
حسن بن فرحان مالکي
شيخ جميل صدقي زهاوي در مورد وهابيت ميگويد: خداوند وهابيت را بکشد، زيرا اين فرقه به خود جرأت داده که همه مسلمين را تکفير کند گويا همّ و هدف بزرگ آن فقط تکفير نمودن است و بس. ميبينيد که وهابيان کساني را که توسط پيامبر به خداوند متوسل ميشود تکفير نمودهاند. (9) اين عالم اهل سنت کتابي به نام «الفجر الصادق في الرد علي منکري التوسل و الکرامات و الخوارق» در رد وهابيت نوشته است.
زيني دحلان مفتي مکه ميگويد که سيد عبد الرحمن اهدل مفتي زبيد ميگفت: هيچ نيازي به تاليف کتاب در ردّ وهابيت ديده نميشود زيرا در ردّ آنان همين سخن پيامبر که فرمود «سيماهم التحليق» يعني چهره و علامت آنان اين است که موي سرش را ميتراشند، کفايت ميکند. زيرا محمد بن عبد الوهاب دستور داده است که پيروان او سرشان را بتراشند. (10) شيخ خالد بغدادي ميگويد: اگر کتابهاي وهابيها را به دقت مطالعه کنيم در مييابيم که مانند کتابهاي لا مذهبها سعي دارند که با افکار باطلهشان مسلمانان را مورد خدعه قرار داده و آنان را گمراه کنند. (11)
و. فتاواي شاذ علماي وهابي:
1. تحريم حمل جنازه با آمبولانس:
«حمل جنازه با ماشينهايي که مخصوص جنازه -آمبولانس- و تشييع جنازهاي که در ماشين است توسط مردم مشروع نيست».
2. تحريم صله ارحام در اعياد:
«اينکه زيارت زندهها به دو روز عيد اختصاص داده شود، چون که نميتوانند در طول سال به زيارت آنها بروند، بدعت است».
3. تحريم احترام به پرچم:
« براي مسلمانان جايز نيست که براي پرچم هر کشور يا سلام کشوري برخيزند بلکه اين کار از بدعتهاي منکري است که در عهد رسول خدا و عهد خلفاي راشدين نبوده است....».
4. تحريم نصب قاب عکس به ديوار:
«آويزان کردن تصاوير بر ديوار خصوصا تصاوير بزرگ حرام است. حتي در صورتي که برخي از جسم يا سر آن ظاهر شده باشد، چرا که قصد تعظيم در آنها ظاهر است و اصل شرک همين غلوهاست».
5. تحريم شستن دستها با صابون قبل از وضو:
«شستن دستها و صورت با صابون هنگام وضو مشروع نيست».
6. مبطل وضو بودن خوردن گوشت:
«اگر انسان از گوشت شتر چه نر يا ماده آن بخورد، وضويش باطل ميشود چه خام باشد يا پخته».
7. جلوگيري از احترام به استاد:
«ايستادن دختران براي معلم زن خود، و نيز پسران براي معلم مرد، کاري است که نبايد انجام گيرد و کمترين حکمي که براي آن است کراهت شديد ميباشد».
8. گردش خورشيد به دور زمين:
«ظاهرا ادله شرعيه اثبات ميکند، که خورشيد است که به دور زمين گرديده و به سبب آن شب و روز در سطح زمين پديد ميآيد .. اما آنچه را که علماي نجوم امروزه ميگويند براي ما به درجه يقين نرسيده است و لذا بخاطر اين حرفها دست از ظاهر کتاب پروردگار و سنت نبي بر نميداريم».
9. تحريم برگزاري روز مادر، تولد، ازدواج:
« اعياد ميلاد شخص يا اولادش يا مناسبت ازدواج و نحو آن تماما غيرمشروع بوده و به بدعت نزديکتر است تا مباحبودن».
10. تحريم رفتن به سوي غار حرا:
«رفتن به غار حرا، از جمله شعائر حج و از سنتهاي اسلام نيست بلکه از جمله بدعتها و راهي به شرک است. و لذا بايد مردم را از رفتن به آن منع نمود.»
11. جهاد نکاح:
جنگ سوريه سبب شد تا نخستين بار واژهاي به نام جهاد نکاح به ادبيات گروههاي سلفي وارد شود؛ جهادي که فقط مخصوص زنان است و در آن براي آسودگي خاطر سلفيها، زنان خود را در اختيار آنها ميگذارند. نخستين بار هم يک روحاني وهابي سعودي اين حکم را داد و بعدها منکرش شد. عمده رسانهها، شروع ماجراي "جهاد النکاح" را فتواي منسوب به شيخ محمد عريفي مبلغ مذهبي اهل عربستان معرفي کردهاند. گفته ميشد که شيخ عريفي در توييتر خود فتوا داده که زنان و دختران به "جهاد نکاح" بپيوندند.
به گزارش دويچه وله، اوج اين ماجرا زماني بود که بيستم سپتامبر پارسال، موضوع از سطح گمانهزنيهاي رسانهاي خارج شده و يک مسؤول دولتي در اين زمينه ابراز نظر کرد. لطفي بن جدو، وزير کشور تونس، در برابر اعضاي پارلمان اين کشور خبر داد که بسياري از زنان تونسي که براي جهاد نکاح به سوريه رفته بودند، حامله از اين کشور بازگشتهاند.
روزنامه تونسي «الشروق»، روز ?? سپتامبر، گزارشي از جهاد نکاح منتشر کرد که در آن، با برخي دختران بازگشته از سوريه مصاحبه شده بود. اين روزنامه، به روايت داستان يکي از دختراني پرداخته که به تازگي از سوريه بازگشته است.
الشروق به نقل از يک منبع امنيتي تونسي نوشت: «زناني بين ?? تا ?? ساله با روبنده در مساجد، فروشگاههاي لباس مذهبي، دانشگاهها و دستشوييهاي حاشيه شهرها، دختران را به کلاسهاي مذهبي دعوت کرده تا پس از گذراندن دورهاي سه ماهه، به سوريه اعزام کنند. س.م. پس از بازگشت از سوريه ميگويد که به همراه ? دختر ديگر بعد از دريافت ???? دلار و با وعده دريافت مبلغي ? برابر آن به سوريه اعزام شده است».
اين روزنامه تونسي در بخش ديگري از گزارش خود مينويسد: «پدر يکي از دختران که به ايدز مبتلا شده ميگويد که دخترم حامله بازگشت. او به ايدز مبتلا شده و ما کاري نمي توانيم انجام دهيم مگر اينکه منتظر مرگ او باشيم».
عبدالرحمن الراشد، سردبير نشريه «شرق الاوسط» گفته است: «وهابيون با شستشوي مغزي دختران و وعدههاي بهشت و حوريان بهشتي آنان را به عنوان برده جنسي به سوريه ميفرستند تا در خدمت سربازان باشند؛ اما اين اقدام پيش از اين، در دو دهه آشفتگي الجزاير نيز وجود داشت؛ همان طور که القاعده نيز چنين باوري را ترويج ميکرد و از تمام امکانات خود از جمله سکس براي عضوگيري جوانان استفاده مي کرد. همين تندروها امروز وارد بحران و هرج و مرج سوريه شده و زنان و مردان را اغفال ميکنند».
غادة عويس يکي از سرشناسترين خبرنگاران و گويندگان خبري شبکه الجزيره قطر است. او چندي پيش با هدف پوشش اخبار حوادث جاري در سوريه به اين کشور سفر کرد اما چند روز بعد رسانههاي عربي خبر دادند که توسط جنگجويان تروريست مورد تجاوز جنسي قرار گرفته است. اين خبر بلافاصله توسط شبکه خبري الجزيره تکذيب شد اما اکنون و بعد از گذشت چند روز، گروهک تروريستي جبهة النصره با صدور بيانيهاي رسمي فاش کرد که غادة عويس مورد تجاوز قرار نگرفته بلکه به طور داوطلبانه خود را در اختيار جنگجويان قرار داده است. به گفته جبهة النصره ، غادة عويس در واقع به جهاد نکاح تن داده تا بتواند نيازهاي جنسي جنگجويان مخالف حکومت بشار أسد رئيس جمهور سوريه را تأمين کند. اين بيانيه افزود: خبرنگار الجزيره با يکي از رهبران جبهة النصره هم بستر شده و جهاد نکاح را به جا آورده از همين رو اين اقدام ثواب بسيار زيادي دارد و مايه افتخار وي است.
غادة عويس يکي از سرشناس ترين خبرنگاران و گويندگان خبري شبکه الجزيره قطر
توسط جنگجويان تروريست مورد تجاوز جنسي قرار گرفته است
چندي پيش شيخ وهابي در سخنراني خود در شبکه ماهواره اي وصال که نزديک به حرکتهاي جهادي تندرو در سوريه است، از انتقادات وارده به فتواي "جهاد نکاح" گله کرده بود. اين شيخ وهابي اجازه داد که مجاهدين مسلح ميتوانند در غياب زنان مجاهد نامحرم، با محارم خود عقد ازدواج بخوانند!! سخنان ناصر العمر بازتاب گستردهاي در محافل ديني و افکار عمومي جهان اسلام داشت، به گونهاي که همگان بر مشمئز کننده بودن اين سخنان تاکيد داشتند و از اين شيخ وهابي خواستند فتواي خود را پس بگيرد.
اما اعضاي گروهک شبه نظامي جبهه النصره رسما اعلام کردهاند، به فتواي مفتي سلفي ايمان دارند و آن را به اجرا در خواهند آورد. تروريستهاي تکفيري با استناد به اين فتوا اعلام کردهاند که امروز آنها از نظر ديني اين حق را دارند با محارم خود نزديکي کنند و خداوند گناهي را براي آنان و نزديکانشان ثبت نخواهد کرد، چرا که اين امر توسط شيخشان حلال شده است. خبرها حاکي از آن است که، فتواي ناصر العمر تنها پرده از اين عمل ناشايست و خلاف اخلاق برداشته و اين عمل از مدتها پيش در ميان اعضاي اين گروه مرسوم شده است. به شکلي که کودکاني از اين ارتباط به دنيا آمدهاند. و مشکلاتي را از نظر هويت و .... بوجود آمده است.
لازم به ذکر است، فتواهاي عجيب تنها محدود به ازدواج جهادي و ازدواج با محارم نميشود و اين افراد با استناد به راي و حکم شيوخ سلفي با اصطلاحات ساختگي نظير "جهاد لواط" و "جهاد نکاح النفس" فحشا را در سرزمين شام گسترش ميدهند.
12.خوابيدن زن كنار ديوار:
ظاهرا صدور فتاواي مضحک، عجيب و شرم آور، به مردان سلفي منحصر نميشود بلکه گويا به تازگي زنان سلفي افراطي نيز صاحب فتوا شده و در خدشهدار کردن چهره واقعي اسلام ناب در جهان و وارونه کردن احکام اسلامي با مردان خويش هم صدا شدهاند .
به تازگي يکي از زنان افراطي سلفي مقيم سوريه به نام منيره القبيسي به اين نتيجه رسيده که خوابيدن زنان نه تنها در کنار مردان نامحرم بلکه در کنار ديوار نيز به دليل مذکر بودن کلمه "ديوار" در ادبيات عرب، حرام است.
13. حلال بودن فيلمهاي مستهجن:
عيسي بن صالح مفتي سرشناس وهابي در جديدترين فتواي خود اعلام کرد: جايز است افرادي که از ناتواني جنسي رنج ميبرند، فيلمهاي غيراخلاقي مشاهده کنند، به شرط اينکه بازيگران آن مسلمان باشند!
ز. جنايات وهابيت در تاريخ؛
1.1. حمله به کربلا و نجف:
وهابي ها به فرماندهي امير سعود در سال1216ه.ق با لشکري عظيم از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و تهامه، به سوي عراق حرکت کردند. امير سعود با سپاهي مرکب از بيست و پنج هزار هزار مرد جنگي غافل گيرانه به شهر کربلا حمله ور شدند و صداي «اقتلوا المشرکين» و «اذبحوا الکافرين» سر دادند. بيش از پنج هزار نفر را کشتند و زخمي هاي بيشماري به جا گذاشتند. در صحن مقدس، خون از بدنهاي سربريده، روان و گنبد و حجره هاي صحن از لاشه مقتولان، پر بود. آنان گنبد حرم امام حسين(ع) را خراب کردند و جواهرهاي حرم را به چپاول بردند و آنچه از اموال و اسلحه و لباس، فرش، طلا و قرآن هاي نفيس در شهر يافتند ربودند. وهابيان پس از کشتار بي رحمانه اهل کربلا و هتک حرمت حرم حسيني راهي نجف شدند. چون اهل نجف، جريان کربلا و غارت آن را شنيده بودند، کمي آمادگي داشتند. از اين رو، براي دفاع برخاستند. حتي زن ها نيز از خانه ها بيرون آمده بودند و مردان خود را بر ميانگيختند تا اسير قتل و غارتهاي وهابيها نشوند. در نهايت اين کار باعث شکست مهاجمان و عقب نشيني آنان گرديد. وهابي ها در سال هاي متمادي، بارها و بارها به اين دو شهر مقدس، حمله کردند ولي حملاتشان با نااميدي تمام به شکست و خواري انجاميد و در مدت نزديک به 10 سال، چندين بار شديدترين حملهها را به اين دو شهر انجام دادند.
1.2. حمله به طائف:
سپاه وهابي ها، در ذي القعده سال 1217ه.ق به دستور عبدالعزيز و به فرماندهي عثمان مضايفي به شهر طائف - از شهرهايي که اکثريتشان از اهل سنتاند- در دوازده فرسنگي مکه حمله کردند و به قتل عام مردم پرداختند. جميل صدقي زهاوي در مورد فتح طائف چنين مينويسد: «از زشت ترين کارهاي وهابيان، قتل عام مردم بود که به کوچک و بزرگ رحم نکردند. طفل شيرخواره را روي سينه مادرش سر بريدند. جمعي را که مشغول فراگرفتن قرآن بودند، کشتند و چون در خانهها، کسي باقي نماند، به مغازهها و مساجد حمله کردند و هر کس را يافتند-حتي گروهي را که در حال رکوع و سجود بودند- کشتند. به حدي که تمام مردم اين شهر را به خاک و خون کشيدند و شمار اندکي از پير مردان و زنان باقي مانده را از شهر طائف اخراج کردند و به وادي وج بردند و در برابر سرماي شديد، بدون غذا و لباس رها کردند. همچنين کتاب ها را که در ميان آنها تعدادي قرآن و نسخههايي از صحيح بخاري و مسلم و ديگر کتاب هاي فقه و حديث بود، در کوچه و بازار افکندند و آنها را پايمال کردند».
1.3. تخريب قبور مکه و مدينه:
سپاه وهابيان به فرماندهي امير سعود، در هشتم محرم سال1218ه.ق وارد كه شد و آنجا را اشغال كرد. مردم مكه كه پيشتر خبر جنايت وهابي ها را در طائف شنيده بودند، از تكرار آن فاجعه، ترسيدند و سلطه او را پذيرفتند. آنگاه امير سعود از آنان خواست كه قبه ها و بارگاه هايي را كه بر قبور ساخته اند، با دست خود ويران كنند. از اين رو، وهابيها به همراه جمع زيادي از مردم، با بيل و كلنگ به سمت گورستان جنّه المعلّي رفتنند و گنبدهاي زيادي از جمله قبور ابوطالب، عبدالمطلب، حضرت خديجه و... را ويران كردند. آنان در مكه بمدت بيست روز توقف كردند و مسلمانان در آن مشاهد، بيش از ده روز مشغول به خراب كردن بودند. آنان از اول صبح تا آخر روز بقعهها را خراب ميكردند و با اين نيت كه با اين عمل خود را به واحد احد تقرب مي جويند! به حدي كه در مكه چيزي از اين مشاهد و گنبدها نماند جز آنكه همه را با خاك يكسان نمودند.
همچنين در سال 1220ه.ق به مدينه حمله شد و پس از يك سال و نيم محاصره، شهر به اشغال وهابيان درآمد با تصرف شهر، مردم را از زيارت مرقد مطهر پيامبر و بزرگان مدفون در بقيع بازداشتند. آنگاه امير سعود دستور داد تا آثار و قبور بقيع را ويران كنند. از اين رو، به همراه آنان به قبرستان بقيع يورش بردند و آنچه از قبهها و آثار بر روي قبور بود، با خاك يكسان كردند. از جمله، قبر چهار امام معصوم (امام حسن مجتبي، امام سجاد، امام محمد باقر وامام جعفر صادق عليهم السلام) و همچنين قبر عبدالله پدرگرامي پيامبر اسلام را تخريب و هر آنچه از اشياي قيمتي و گرانبها يافت ميشد، به غارت بردند. سرانجام وهابيان پس از چهار سال قتل و غارت جور و ستم بر اهالي مدينه با حمله عثمانيها از بين رفتند.
ولي متأسفانه مجددا در سال 1343 هجري قمري وهابيها با حمايتهاي بيدريغ و سخاوتمندانه انگليسيها به مدينه منوره وارد شدند و با گرفتن فتواي زور از علماي مدينه بر جواز ويران كردن قبور و زيارتگاهها در هشتم شوال 1343 هجري قمري تمامي گنبدها و بارگاهها و ضريحهايي كه در مدينه و اطراف آن بود ويران كردند. از جمله ويرانيها وهابي ها در مدينه عبارتند از خراب كردن گنبد و بارگاه حضرت عبدالله پدر رسول الله و حضرت آمنه مادر رسول الله و مزار همسران پيامبر و مزار اسماعيل بن جعفر الصادق و ديگر بزرگان و حتي گنبد مرقد مطهر نبوي را هم به توپ بستند و از همه اين موارد دردناكتر تخريب گنبد و بارگاه مضاجع مطهره ائمه بقيع عليهم السلام و اهل بيت رسول الله بود.
ضريح چهار امام شيعه پيش از تخريب به وسيله حکومت سعودي،
به ترتيب از راست به چپ حسن بن علي(ع)، علي بن حسين(ع)، محمد بن علي(ع) و جعفر بن محمد(ع)
وهابيان حتي ديوارها و صندوق و ضريحي را كه روي قبرهاي شريف قرار داشت و براي آن هزار ريال مجيدي صرف شده بود كاملا از بين بردند و از اين زيارتگاه جز تلي از سنگ و خاك باقي نگذاشتند و 8 شوال 1343 هجري قمري به خاطرهاي تلخ و دردناك براي جهان تشيع تبديل گشت.
8 شوال 1343 هجري قمري خاطره اي تلخ و دردناك براي جهان تشيع
اينك جهت رعايت اختصار، توجه خوانندگان ارجمند را به فهرست برخي از آثار و اماكن تاريخي اسلام كه بيانگر فرهنگ و تمدن اسلامي بود و به واسطه تحجر و كوته فكري فرقه ضاله وهابيت ويران شده جلب مي كنيم:
بارگاه و مسجد حضرت حمزه سيدالشهداء در احد
بارگاه ام المؤمنين حضرت خديجه كبري بنت خوليد عليها السلام.
بارگاه آمنه بنت وهب مادر پيامبر گرامي اسلام
بارگاه حضرت ابوطالب پدر گرامي اميرالمؤمنين
بارگاه حضرت عبدالمطلب جد پيامبر گرامي اسلام و اميرالمؤمنين
بارگاه حضرت حوا در جده
بارگاه حضرت عبد الله پدر پيامبر در مدينه
بيت الاحزان،خانه اي كه حضرت زهرا عليها السلام در آنجا در سوگ پدرش ميگريست.
مسجد سلمان در مدينه منوره
خانه حضرت زهرا عليها السلام در كوچه حجر در مكه مكرمه
جايگاه نفس الزكيه در مدينه منوره
خانه رسول الله در مدينه،خانهاي كه حضرت هنگام هجرت به مدينه در آنجا مستقر شد.
خندقي كه مسلمانان در جنگ خندق حفر نمودند
بارگاه پيامبر خدا، يسع عليه السلام،در روستاي اوجام در قطيف
مسجد جوانان در احساء، دومين مسجدي كه پس از مسجد رسول الله در آن نماز جمعه برگزار شد.
مسجد عباس بن علي در روستاي مطيرفي در احساء
زادگاه پيامبر اسلام، خانه اي كه در آن پيامبر گرامي اسلام در شعب هواشم در مكه مكرمه متولد شد
خانه ام المؤمنين حضرت خديجه بنت خوليد در مكه مكرمه
مسجد الشمس در مدينه منوره محل يكي از معجزات بزرگ رسول خدا
خانه حمزه بن عبد المطلب عموي گرامي پيامبر
خانه ارقم، كه پيامبر و يارانش در آغاز بعثت در آن گرد مي آمدند
بارگاه شهداي بدر و جايگاهي كه براي پيامبر در غروه بدر نصب نمودند
خانه حضرت علي عليه السلام كه امام حسن و امام حسين عليهم السلام در آن متولد شدند
ديوار اطراف شهر مدينه منوره
خانه حضرت امام جعفر صادق در مدينه منوره
محله بني هاشم در مدينه منوره
مسجد تنبه الوداع
مسجد البغله و بسياري ديگر از بقاع متبركه و اماكن مقدسه
قرستان المعلي در مكه مكرمه كه بارگاه و مقبره برخي از اهل بيت علهيم السلام و ياران پيامبر در آن قرار دارد.
نشانه ورود و خروج فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين پس از تولد آن حضرت از كعبه
بارگاههاي متعدد در قبرستان بقيع
بارگاه ملكوتي ائمه بقيع عليهم السلام
قبل از تخريب به دست وهابيون ملعون
نكته قابل توجه اينكه اين ويرانگريهاي آثار تاريخي اسلام در حالي صورت ميگيرد كه رژيم سعودي و وهابيان از آثار يهوديان در مدينه منوره حافظت و نگهداري ميكنند؛ و با نصب تابلوهاي هشدار دهنده مردم را از نزديك شدن به آنها باز ميدارند.
1.4. کشتار در حج:
در موسم حج سال 1366 بهانه کشتار زائران حرم الله توسط سعوديها و و هابيت اين بود كه ايرانيها مي خواستند كعبه را بدزدند يا نابود کنند، اين درحالي بود كه ايران به واسطه درگيري با همه دنيا در جنگ تحميلي، حقايق فراواني براي جهان اسلام داشت كه آنها درست از همين مسئله احساس خطر ميكردند و همين بهانهاي شد براي جلوگيري از برائت علني عليه مشركان وقت و همپيمانان آنها در منطقه و حمله وحشيانه به زائران حرم الله.
نايف بن عبدالعزيز، وزير كشور عربستان سعودي در زمان كشتار حجاج در سال 1366
ماجراي حج خونين از اينجا شروع شد كه راهپيمايان، پس از استماع پيام تاريخي امام با شعار «الله اكبر» و «لااله الا الله» براي اداي نماز مغرب راهي حرم شدند. پس از طي مسافتي ناگهان ستونهايي از نظاميان آلسعود مقابل آنها ديده شد؛ آنان لحظهاي بعد به طرف صفوف حمله کردند و با باطوم بر سر و روي زائران بيگناه کوبيدند. اين گروه از يک سو و گروه ديگري نيز از بالاي پلهها و ساختمانها سنگ و آجر و آهن و شيشه و بلوک سيماني بر سر و روي مردم ميريختند. پس از آن، شليک گازهاي سمي و خفهکننده آغاز شد و بهدنبال آن رگبار گلولهها به قصد کشتن راهپيمايان برائت از مشرکين به سوي آنان سرازير شد، حتي به آمبولانسهاي حامل مجروحان نيز يورش ميبردند و مانع از جمعآوري آنان ميشدند.
حجاج مجروح ايراني
مسؤول عمليات اين كشتار وحشيانه، ژنرال اوليش ويگنر موسس و اولين فرمانده گارد نهم مرزي و واحد ويژه ارتش آلمان غربي بود؛ شخصي مسيحي صهيونيست كه يكي از جاسوساني بود كه در عمليات طبس به عنوان يك خبرنگار كار شناسايي را انجام داده بود. وي 5 ماه قبل از اين کشتار، طي يک قرارداد امنيتي به سعودي منتقل شده و مشغول آموزش يگان هاي ويژه اي كه قرار است اين عمليات را انجام دهد، ميشود و همزمان به عنوان مسؤول هماهنگي امنيتي شهر مکه از سوي دولت سعودي منصوب شد و به طراحي عمليات ميپردازد؛ وي هدايت اين عمليات را بر عهده داشت تا جايي كه با هليكوپتر آن را هدايت مي كرد.
ژنرال اولريخ وگنر، فرمانده نيروهايي امنيتي سعودي در زمان كشتار حجاج ايراني در سال 1366
وزارت کشور سعودي، سپس آمار تلفات را ??? کشته و ??? زخمي که ??? تن آنان ايراني بودند، اعلام كرد و به آنها اتهام اخلال در مراسم حج، هجوم آنها به طرف مسجدالحرام با چوب و سنگ و چاقو، درگيري مأموران امنيتي با حجاج و زير دست و پا ماندن تعداد بسياري از مردم و ادعاي عدم تيراندازي به زوار حرم با تأکيد بر مقابله شديد با هر نوع هرج و مرج مطرح شد و به اين شكل سعي كردند كه به گونه اي به افكار عمومي پاسخ دهند.
تجمع حاجيان به دليل ممانعت پليس سعودي از حركت
مي توان گفت كشتار حجاج با همراهي و هم داستاني پول دولت سعودي، تفكر وهابيت و با كمك همپيمانان اين دولت در منطقه و جهان رخ داد؛ عملياتي كه سعودي ها آنها را براي جلوگيري از رشد تفكر حضرت امام (ره) در بين مسلمانان و آزادانديشان انجام دادند.
صحنه كشتار حجاج پس از پايان درگيري
1.6. کشتار در افغانستان:
در اواخر سال 1372 هجري شمسي با پشتيباني كشور پاكستان و عربستان سعودي و آمريكا، گروهكي وهابي به نام طالبان وارد صحنه نبرد در افغانستان شد و در شهريور 1375 شمسي كابل پايتخت افغانستان را تصرف كرد و به كشتار مسلمانان مجاهد و مجاهدان شيعي مذهب روي آورد. بطوري كه، صدها هزار مسلمان را به خاك و خون كشيد و باعث عقب ماندگي افغانستان شدند.
در سال 1377 شمسي اجلاسيه اي با حضور 160نفر از مفتي هاي درباري مزدور اهل سنت و وهابي در پيشاور تشكيل شد. در اين اجلاس، علماي وهابي، فتوائي را صادر كردند كه بايد همه مردان شيعه و پسر بچههاي شيعه بالاي هفت سال كشته شوند و زنان و دختران و پسران كمتر از هفت سال شيعه به عنوان برده و كنيز به اسارت درآيند. پس از صدور اين فتاوا، كشتار و قتل و غارت شيعيان توسط حكومت طالبان آغاز گرديد.
در روز شنبه 17/5/1377 شمسي زنان و مردان و كودكان شهر مزار شريف از روي بامها به رگبار بسته شدند و اهالي شهر را قتل عام كردند و پس از آن به بيمارستانها رفته و بيماران شيعه مذهب را روي تخت خواب بيمارستان به شهادت رساندند. در روز دوشنبه 19/5/1377 شمسي اجساد هزاران شيعه روي زمين انباشته شده و طعمه درندگان شده بود. در شهر ميمنه هم طالبان به محله شيعيان رفته و تعداد زيادي از زنان و مردان و كودكان آنان را در تكيه خان جمع كرده و بر سر آنها نفت ريخته و طعمه حريق نمودند. ملا منان نيازي در سخنراني خود رسما اعلام كرد كه هر كس يكي از اهالي هزاره يا يك شيعه را در خانه خود پنهان كند ما آن خانه را با اهلش به آتش مي كشيم.
در سنگچارك و بلخاب و باميان و يروان و كاپيسا و … شكم بانوان حامله شيعه را پاره ميكردند و جنين آنان را بيرون آورده و سرش را ميبريدند. زبان مردان و پستان زنان شيعه را نيز ميبردند و چشمهاي آنان را از حدقه بيرون مي آوردند.
در روز جمعه عاشوراي سال 1267 هجري قمري شيعيان قندهار در حسينيه ها جمع و سرگرم عزاداري براي عترت طاهره و ذراري پاك پيغمبر و سبط رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بودند كه ناگهان وهابيان جنايتكار و سني هاي متعصب با انواع اسلحه به حسينه ها وارد شدند و جمع كثيري از شيعيان بيدفاع حتي اطفان آنان را به فجيع ترين وضعي به قتل رسانيدند و اموالشان را به تاراج بردند و سالها شيعيان آزادي عمل نداشتند و حتي در روزهاي عاشورا دو،سه نفري در سردابهاي خانه ماجراي ريحانه رسول الله و مقتولين و مظلومين كربلا عزاداري مينمودند.
1.6. کشتار در سوريه:
کشور سوريه از مارس ???? ميلادي صحنه خشونت و ناآرامي است. اين درگيريها تا کنون دهها هزار کشته و بيش از يک ميليون تن آواره برجاي گذاشته است. دولت سوريه اعلام کرده است که خشونت و ناآرامي از خارج از اين کشور سازماندهي و هدايت ميشود و علاوه بر آن گزارشهايي در دست است که نشان ميدهند، شمار زيادي از شبهنظاميان در سوريه از اتباع خارجي هستند. شورشيان در سوريه کساني هستند که از سوي نيروهاي سلفي بنيادگراي افراطي حمايت ميشوند. آنها مورد حمايت و تحت آموزش عربستان سعودي هستند. چرا كه تفکر وهابيگري و سلفيگري و حتي فلسفه ابن تيمية کشتن ديگران را به غير از کساني که دکترين تيميه و يا تفسير او از اسلام را پذيرفتهاند، اجازه ميدهد. اينها عوامل خطرناکي هستند که از سوي عوامل عربستان آموزش ديده، حمايت شده و پشتيباني مالي ميشوند تا منطقه خاورميانه را بيثبات کنند.
مک کين در ميان تروريستهاي سوريه
بر اساس مشاهدات پنج راهب مسيحي كه براي بازديد شهر "حلب" به سوريه سفر كرده بودند، مردم حلب، بخصوص شهروندان وفادار به دولت، براي مدتي طولاني از سوي شورشيان از دستيابي به غذا و دارو محروم شده بودند. اين در حالي است كه تلاش نيروهاي دولتي براي دستيابي به جمعيت غير نظامي و توزيع غذا، دارو و شير براي نوزادان با ناكامي روبرو شده و معارضان مسلح با در اختيار داشتن سلاح هاي پيچيده و پيشرفته كه توسط CIA در اختيار انها قرار مي گيرد، از پيشروي سربازان ارتش سوريه جلوگيري كرده اند.
"ليلا زروگويي" نماينده ويژه دبير كل سازمان ملل در امور كودكان، هشدار داده است كه در صورت تداوم وضعيت كنوني در سوريه، نسل آينده اين كشور از بزرگترين قربانيان مناقشات خونبار نظامي خواهد بود.
پايگاه اينترنتي آمريكايي "مركز پاكسازي اطلاعات" گزارشي در خصوص جنايات جنگي ماه هاي اخير شورشيان سوريه منتشر كرد. در اين گزارش به موارد متعدد قطعه قطعه كردن اجساد قربانيان و سوزاندن بقاياي آنان براي پنهان سازي ابعاد جنايات شورشيان اشاره شده است.
اين گزارش همچنين به موارد متعدد جنايات جنگي معارضان اشاره كرده كه بخشي از آن ها عبارتند از: 1) كشتار ده ها غير نظامي اعم از زنان و كودكان در روستايي در شرق استان دير الزور 2) كشتار فجيع ساكنان روستاهاي حولا و قبير 3) عملياتي نظير بمب گذاري در دانشگاه حلب، 4) قتل عام منطقه ترمسه و بوستان القصير كه موجب شد ده ها شهروند سوري بر اثر اقدامات ضد بشري معارضان مسلح جان خود را از دست بدهند.
به گزارش خبرگزاري استراليايي "اي.بي.سي نيوز" در بيست و پنجم ارديبهشت ماه سال جاري، انتشار تصاوير هولناك از شكافتن جسد يك سرباز سوريه و خوردن قلب وي توسط يكي از اعضاي گروه هاي شورشي افراطي، علاوه بر محكوميت شديد سازمان ملل، نگراني هاي فراواني در رابطه با واقعيات مربوط به جنگ سوريه را به دنبال داشت و حيرت افكار عمومي جهانيان در اين خصوص را برانگيخت.
اين در حالي است كه به موازات چنين اعمال غير انساني، تخريب آرامگاه و نبش قبر چهره هاي مطرح مذهبي صدر اسلام از جمله "حجر بن عدي" موجي از خشم و نفرت را در منطقه و در ميان مسلمانان جهان از اقدامات شنيع و غيرقابل باور جنايتكاران جنگي سوريه به بار آورده است.
ويرانه هاي حمص؛ نمايي از مسجد ويران شده خالد ابن وليد در پس زمينه عکس ديده مي شود.
بنا به اعلام سازمان ديده بان حقوق بشر (HRW) شورشيان در سوريه اوايل ماه اوت در بسياري از روستاهاي علوي نشين در شمال غرب اين کشور کشتار جمعي به راه انداخته اند. اين سازمان فعال حقوق بشري در گزارشي که درباره شورشيان سوريه منتشر کرد، نوشت در حمله روز چهارم اوت جهاديون و شورشيان به 10 روستا در استان ساحلي لاذقيه، دستکم 190 غيرنظامي به قتل رسيدند. در ميان قربانيان 57 زن و 18 کودک ديده ميشوند. 67 نفري که به صورت هدفمند اعدام شده بودند، مسلح نبودند و تهديدي هم محسوب نميشدند، برخي از آنها هنگام فرار به دام شورشيان افتاده بودند.
يک زن عضو ارتش معارض پشت تيربار ضدهوايي در حلب
در حالي که بيش از 2 سال از جنگ داخلي سوريه مي گذرد و بيش از 100 هزار نفر جان خود را از دست داده اند مردم اين کشور روزهاي خونبارتري را زير آتش جنگ سپري مي کنند. از زمان آغاز درگيري هاي مسلحانه در مارس 2011 در سوريه تاکنون صد هزار و 191 نفر کشته شده اند که دست کم 36 هزار و 661 نفر از آنها را غيرنظاميان تشکيل مي دهند. بنا به گفته رامي عبدالرحمن، از مجموع افراد کشته شده در درگيري هاي سوريه، 25 هزار کشته متعلق به نيروهاي نظامي دولت سوريه و 18 هزار و 72 کشته نيز از شبه نظاميان مخالف دولت هستند.
نماي بيروني از کليساي «ايلي سنت» در حمص که در نبرد معارضين و دولت ويران شده است.
در همين حال بر اساس آخرين گزارش کميسارياى عالى پناهندگان سازمان ملل، آمار آوارگان سورى پراکنده به عدد 2ميليون نفر نزديک مي شود، نيمى از اين آوارگان را زنان و نيم ديگر را مردان تشکيل مى دهند. نزديک به نيمى از آوارگان نيز کودکان زير 18 سال هستند. مسن ترين پناهنده يک زن 10? ساله سورى است که درکمپ پناهندگان "زعترى” اردن ساکن است. 3? ? آوارگان را کودکان زير 12 سال و 17? را کودکان زير ? سال تشکيل مى دهند. همچنين ?8? اين آوارگان زير 18 سال هستند. بنابر اين گزارش روزانه 12? نوزاد در کمپ هاى آوارگان سورى در کشورهاى همسايه سوريه به دنيا مى آيند..
منطقه جنگ زده "جبل" در حلب از نماي بالا
سلفي هاي تندرو نه تنها شيعيان را مورد هدف قرار نمي دهند بلكه به قتل علماي اهل سنت نيز مبادرت مي ورزند. علامه محمد سعيد رمضان البوطي رئيس اتحاديه علماي بلاد شام که حين تدريس علوم دينيه در مسجد الايمان دمشق به همراه شاگردان خود مورد هجوم ددمنشانه گروههاي تکفيري و تروريستهاي وهابي قرار گرفتند و دعوت حق را لبيک گفتند. ايشان از علماي برجسته ديني بودند و در هنگام حمله تروريستي و اصابت گلوله خمپاره که منجر به شهادت و مجروح شدن بيش از 50 نفر نيز گرديد، مشغول تدريس در مسجد بودند..
علامه محمد سعيد رمضان البوطي علامه محمد سعيد رمضان البوطي بارها حملات تروريستي به کشور سوريه را محکوم کرده و خواستار قطع دخالت نيروهاي بيگانه و توقف حملات تروريستها به مردم اين کشور شده بودند.
منابع:
الف- كتاب:
1.وهابيت سياسي، موسسه مطالعات انديشه سازان نور، تهران، چاپ اول،1390.
2. وهابيت را بهتر بشناسيم، علي اصغر رضواني، انتشارات دليل ما، قم، تابستان1387، چاپ اول.
3. چالش هاي فكري و سياسي وهابيت، اكبر اسد علي زده، مركز پژوهش هاي صدا وسيما، تهران، چاپ اول، 1384.
4. نظري بر تاريخ وهابيت، زهرا مسجد جامعي، سازمان چاپ و انتشارت وزارت فرهن و ارشاد اسلامي، چاپ اول، بهار1380.
5. برگي از جنايات وهابي ها، سيد مرتضي رضوي، ترجمه علي ضيايي، سازمان تبليغات اسلامي، 1368، چاپ اول.
ب- اينترنت:
http://irinn.ir/news
http://avapress.com
http://www.asna-alborz.ir
http://www.shia-news.com
http://www.afghanews.ir/ShowDetails.aspx?NewsId64511
http://hamshahrionline.ir
مرجع : مشرق نيوز